وبلاگ شخصی وحید

شعر

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ | وحیدغلامی | ۸ نظر


در دو چشمش گناه می خندید

بر رخش نور ماه می خندید

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله یی بی پناه می خندید

شرمنک و پر از نیازی گنگ

با نگاهی که رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه کردم و گفت

باید از عشق حاصلی برداشت

سایه یی روی سایه یی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه یی لغزید

بوسه یی شعله زد میان دو لب
  • وحیدغلامی

نظرات  (۸)

  • مهندس علیرضا
  • سلام
    عروسکم
    خوبی خوشی سلامتی روبه رشدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    وبت زیباست لینک شدی لینکم کن
    برا قشنگی وبت از رنگ ابی استفاده نکن
    موفق یاشی به وب منم سربزن بد نمی بینی.
    خدافس عروسکم
  • به یادش سوختم
  • خدایا

    گاهی تو را بزرگ میبینم و گاهی کوچک...

    این تو نیستی که بزرگ و کوچک میشوی...

    این منم که گاهی نزدیک و گاهی دور میشوم...

    آی پی شما ثبت شد.

    تی که تو نیستی
    دنیا
    چیزی کم دارد
    مثل کم داشتن یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه 
    من فکر می کنم در غیاب تو
    همه ی خانه های جهان خالی ست 
    همه ی پنجره ها بسته است 
    وقتی که تو نیستی
    من هم
    تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام
    واقعا
    وقتی که تو نیستی
    من نمی دانم برای گم و گور شدن 
    به کدام جانب جهان بگریزم ...


  • علیرضا بابایی
  • دیشب گله زلفش با باد همی​کردم

    گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی 

    صد باد صبا این جا با سلسله می​رقصند

    این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

     مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

    کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

     یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

    رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

     ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

    شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

     ای درد توام درمان در بستر ناکامی

    و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

     در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

    لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی 

    فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

    کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

     زین دایره مینا خونین جگرم می ده

    تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی 

    حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

  • علیرضا بابایی
  • دوریت را چه کنم ای سراپا همه راز ؟
    ای سرا پا همه ناز ؟
    به که گویم غم خویش ؟
    به گل پرپر یاس ؟
    تو بگو گریه کنم یا نکنم ؟
    دوریت را چه کنم ؟
  • علیرضا بابایی
  • نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
    نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
    خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
    من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .


    مهندس جان سلام
    عزیزم از رنگ ابی استفاده نکن نمی شه خوندش اشک ادم در میاد .
  • علیرضا بابایی
  • من اگر عاشقانه می نویسم ، نه عاشقـم ! نه شکست خورده ...
     فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد ...!!  در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ، فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم ..!
  • علیرضا بابایی
  • سلام 
    خوبی
    چه خبر 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی